* وبلاگ نی نی های حاجی ** وبلاگ نی نی های حاجی *، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

☺ نی نی های حاجی ☺

خواباندن کودک

مواد لازم برای خواباندن کودک دلبندتان: 1. خرید یک دستگاه ماشین (البته از نوع اسباب بازی؛برای کمک به اقتصاد خانواده) 2. یک عدد پتو (اگه حالش رو نداشتید برید پتوی کودک خود را بیاورید، از پتوی خواهرش هم میتوانید استفاده کنید) 3. یک بچه مریض که خوابش میاد ولی از خوابیدن ممانعت میکند 4. دست یک مادر فداکار 5. یک خواهر؛ که مجبور است از خود گذشتگی کرده صدای تلویزیون را به حداقل برساند عکس زیر مثالی است از خواباندن کودک؛   محمد حسین خوابیده در کامیون اسباب بازی ...
9 اسفند 1390

حسین بلا

امروز حسین اقای مامانی شصت و هشت روزه شد. 7:30صبح رفتیم بیمارستان برای ختنه جیگر. نشستیم توی نوبت. پرستار صدامون زد بابا حسین رو به پرستار داد.بعداز بیست دقیقه ای حسین رو اوردندبابا گرفتش.گفت گریه نمیکرده همینکه مرا دیده زده زیر گریه مثل اینکه داشته گلایه میکرده که چرا منو دادید دست اینا. جیگری همینکه گرفتمت چشم دوختی توی چشمام و... مامان فدات بشه      ...
9 اسفند 1390

رکوردی تازه

ما دو خواهر در بزرگ کردن بچه ها مون رکورد زدیم اگه بدونید چه رکوردی؟ بله، زهرا کوچولو در ٩ ماه و نیمگی دارای وزن ٧٢٠٠ گرم است و محمد حسین هم در ٨ ماهگی ٧٥٠٠گرم. این طور که استاندارد ها می گه، به نسبت وزن موقع تولد، زهرا و محمد حسین در این سن، هر دو باید حداقل ٨٨٠٠ گرم وزن داشته باشند؛ انگار دست به یکی کردند که همین طور کوچولو بمونند. با این وضع وزنشون نمی دونیم باید چی کار کنیم؛ زهرا که اصلا میلی به خوردن غذا نداره، محمد حسین هم بعد از خوردن ٤-٥ تا قاشق دیگه هر چی بهش بدیم با دست از دهنش بیرون می یاره یا فوت می کنه بیرون. ما در حسرت غذا خوردن درست بچه هامونیم. کلی از این قضیه ناراحتیم.  دکتر هم که برای حل ا...
7 اسفند 1390

با دوستان در مشهد

زهرا از وقتی که از مشهد اومدیم حسابی مریض و سرما خورده. شب ها که تا صبح گریه می کنه من و باباش نتونستیم درست بخوابیم؛ البته خود زهرا کوچولو بیشتر اذیت شد چون توی تب می سوخت؛ دماغش هم گرفته بود نمی تونست شیر بخوره، مامانی بمیرم خیلی اذیت شدی. ایشالله هر چه زودتر خوب بشی.  ما کلا روی هم رفته 2 روز مشهد بودیم و فقط 3 بار تونستیم حرم بریم. که همین هم کلی بهمون چسبید. قربون امام رضا برم ،یه سلامش واسه دنیا و آخرتمون غنیمته. تو آن مدت خونه ی یکی از دوستای بابایی بودیم که دو تا بچه ناز داشتند، هادی و هستی. اونا کلی با زهرا بازی کردند. زهرا هم به راحتی کل خونشون رو گشت می زد و از این محل جدید راضی بود. ...
3 اسفند 1390

2 ماهگی حسین

خاله هاجر اینا دارند خونشون رو تعمیر می کنند؛ اینه که چند وقتی خونه مامان جونند. اونجا هم نمی رسه که به اینترنت وصل شه و برا نازنیناش مطلب بنویسه. پس من می گم: حسین جونی یک شنبه واکسن 2 ماهگی اش رو زده؛ آخه 30 بهمن، پسر نازنازی خونواده 2 ماهه شده. جیگر طلا، عسل بلا؛ 2 ماهه شدنت مبارک. جینگولی خاله، واکسن زدی که زیاد اذیت نشدی؛ طوری نیست خاله بزرگ می شی یادت میره. ...
3 اسفند 1390